۱۳۸۸۱۰۰۲

بهت میگم چرا


بعد از دو هفته زنگیدن که از خانم مورچه شکایت شده بیاین پاسگاه پدر مورچه رفت گفتن مجرم بیاد توضیح بده؛این مورچه آدم فروشم سه سوت گفته بود گوشی دسته رفیقم(اینجانب) بوده؛اونا هم گفتن اینجانبو بیارید؛مورچه تماس گرفت که با ظاهری آراسته و عقب افتاده آماده باش بریم امنیت اخلاقی!حالا بیاب ظاهری آراسته؛نه چادری داشتم نه مانتوی بلند و اسلامی یا کوتاه یا بدن نما(استغفرالله)خلاصه با هزار زور و زحمت مانتوی آبجیمو که 4،5 سانت از خودم بلندتره پوشیدم با یه قیافه ی کاملا خام راهی شدم هیچکسم نمیدونست من دارم کجا میرم ؛میرفتم با چندتا بچه بر میگشتم:))رسیدیم اتاق سرگرد آقا خوبه(لقبی که مورچه داده بود بهش)من توضیح دادم جریان رو با کلی هاشا؛خودمونم زدیم به پخمگی که اینجا کجاس؟من کیم؟کی منو ریده؟
آقا خوبه هم دید خیلی گلابی هستیم گفت مگه قانونو نمیدونید؟گفتم نه والا از کجا بدونیم
گفت تحصیلاتت :دیپلم –دیپلم چی؟تجربی
- کلاس چهارم اجتماعی داشتید قانونو گفتند
- اجتماعی ما که یه آقای هاشمی بود همش در سفر بود سوغات شهرارو یاد گرفتیم

دید انگار واقعا خیلی ببو ایم گفت آره تقصیری ندارید اشکال از سیستم آموزشیه پلیس دوست مردمه
خلاصه یه اقرار نامه پر کردیم با پرونده بردمون پیش بزرگترش!
سرهنگ دیوس گیر داده بود چرا فرار کردید حتما ریگی به گیوه داشتید
از ما انکار ازون اصرار گفت بازداشت بشن ماشین بخابه تا مشخص بشه چرا فرار کردن
منم عصبی اومدم از اتاقش بیرون داشتم بد و بیراه میگفتم که دیدم یکی از مامورای لباس شخصی که قیافش آشنا بود روبروم بود کلی فکر کردم فهمیدم دبیااا این یارو توو تظاهرات بود!!!
مورچه اومد گفتم این فلانیه گفت آره خودشه یه سکانس ریدیم به خودمون که بشناستمون اما بخیر ...
قرار شد ازمون عکس بگیرن منو مورچه هم فیگور تمرین میکردیم واسه عکس و میخندیدیم با پلاکو زنجیر لباس راه راه
خلاصه گفتن فرداش بریم پیش رییس پلیس انگار چه جرمی مرتکب شدیم!!!
منو مورچه هم گفتیم فرداش که میریم آجیل و خوراکی ببریم بازداشتگاه حوصلمون سر نره!
جالب اینجاست مامان مورچه گفت مورچه خوشحال میشه با من باشه حالا تو بازداشتگاهم باشه مهم نیس(حال کردم با هوشه مامیش)
خلاصه فرداش رفتیم دوباره اونجا،من از پشت سر رییس پلیس رو که دیدم کاملا خودمو خیس کردم ،طرف اطلاعاتی بود توو تظاهرات مراسم 40 ندا هزار بار منو مورچه باهاش حرفیده بودیم 1بارم یه ریقو رو گرفت به کتک منو مورچه جداشون کردیم؛گفتم فیلمبرداری که هیچه گاومون رید بجای زاییدن!
بدجور استرس گرفتم اما باید میرفتیم میحرفیدم ،مقنعه امو تا روی چونم کشیدم جلو که نشناسه رفتیم داخل رفتم بالای منبر خالیمو بستم یارو هم نشناخت خدارو شکر
تعهدرو دادیم که به قوانین رانندگی احترام بزاریم و شعورات(به قول مورچه)اسلامی را رعایت کنیم
مدارکو گرفتیم و برگشتیم!!!
الکی الکی بخیر گذشت!نه هیجان خاصی داشت نه چیزی فقط الافی بود حداقل سری قبلش کلی فیلمو دیدیمو خندیدیم اینبار که هیچی نداشت اه! البته لازم به ذکر اون یارو هنوزم مجهول الهویه موند! گزارش فیلمبرداری کار خوده برادرا بود!
سرشون درد نکنه اگه فرار نمیکردیم که رسما نموده بودیم با اون فایل های سیاسی گوشی هامون!

۱ نظر: